| |
زیباترین حرفت را بگو شکنجهء پنهان سکوتت را آشکاره کن و هراس مدار از آنکه بگویند ترانه ای بیهوده می خوانید. چرا که ترانهء ما ترانهء بیهودگی نیست. چرا که عشق حرفی بیهوده نیست. حتی بگذار آفتاب نیز برنیاید، به خاطر فردای ما چرا که عشــق خود فرداست خود همیشه است. بیشترین عشق جهان را بسوی تو می آورم از معبر فریادها و حماسه ها چرا که هیچ چیز در کنار من از تو عظیم تر نبوده است ا.بامداد |
شب سرد
غرق در اقیانوس سکوتی مبهم
در کنار دریاچه ترس و تردید ،تکیه بر باد سواربر قایق خاطره ها میروی
ناگاه به پرتگاه مرگ نزدیک میشوی !!
مرگ همه باتوبودن ها!
مرگ شادی ،
غصه تمام وجودم را فراگرفته کاش بودی
کاش دست خدا از شانه هایم برداشته نمیشد
تنهای تنها !! چه سخت است بی تو بودن !!
بی تو از تو سرودن ! شاکی دل ! دادگاه عشق ! حکم طلاق!
هوای گریه دارم ! ولی کیست که اشکهایم را از گونه هایم پاک کند !
اشک ! غصه ! تحمل بی تو بودن ! یاد خاطرات !
کاش دیوار فاصله نبود! همیشه قربانی حادثه باید بود !همیشه باید گریست !
و حرف همیشگی
باید رفت !! باید از عشق گذشت !!