نکند لحظه اخر به خود اییم که ای کاش غزل می گفتیم

 و به حسرت بنشینیم که ای کاش گل سرخ طلب می کردیم


 مردم شهر سیاه

 خنده هاشان همه از روی ریاست

 و به غیر از دو سه دوست

 که هر از چند گاهی

لب جوبی بنشینیم و ز هم یاد کنیم

 دلشان سنگ سیاست


 ما در این شهر دویدیم و دویدیم چه سود؟

 شاعرانی که هم اواز سپیدی بودند

 جای دیگر رفتند. . .

 هر کجا پرسه زدیم خبر از عشق نبود


 و تو ای مرغ مهاجر که از این شهر گذر خواهی کرد

 نکند از هوس دانه گندم به زمین بنشینی

 گندم شهر سیاه

 نسلش از وسوسه شیطان است.






نظرات 2 + ارسال نظر
شکوفه شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:05 ق.ظ http://haramedelam.blogsky.com

سلام .. متن قشنگی نوشتی .. وبلاگت با تمام سادگیش خیلی باحاله .. در پناه حق

کيميانت شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:14 ق.ظ http://kimiyanet.persianblog.com

دوست گرامي : با تشكر از وبلاگ خوبت . اگر به كارت اينترنت احتياج داشتي يك سري هم به ما بزن ! لذت اتصال پرسرعت56K، ارزان، بدون اشغال ، بدون فيلتر و با پشتيباني 24 ساعته را احساس كنيد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد