((  می روم شاید که دنیا فراموشم کند  ))

         
  رفتی و ندیدی که چه محشر کردم

           بااشک تمام کوچه را تر کردم

           ان شب که سکوت خانه دق مرگم کرد

           وابستگی ام را به ‌تو‌ باور کردم

           دل قاصدکی بود اسیرش کردند

           افسرده تر از روح کویرش کردند

           من نیز در این کویر گرفتار شدم

           بیچاره دلم چه زود پیرش کردند




   ((   دوستت دارم ها آه چقدر کوتاهند))

 
دوستم داشته باش

بادها دلتنگند

دستها بیهوده

چشمها بی رنگند

دوستم داشته باش

شهر ها می لرزند

برگها می سوزند

یادها می گندند

باز شو تا پرواز

سبز باش از آواز

آشتی کن با رنگ

عشقبازی با ساز

دوستم داشته باش

سیبها خشکیده

یاسها پوسیده

شیر هم ترسیده

دوستم داشته باش

عطرها در راهند

دوستت دارم ها آه چه کوتاهند

دوستت خواهم داشت

بیشتر از باران

گرمتر از لبخند

داغ تر چون تابستان

دوستت خواهم داشت

شادتر خواهم شد

ناب تر روشن تر

بارور خواهم شد

دوستم داشته باش

برگ را باور کن

آفتابی تر شو

باغ را از بر کن

دوستم داشته باش

عطرها در راهند

دوستت دارم ها آه چه کوتاهند

خواب دیدم در خواب

آب آبی تر بود

روز پر سوز نبود

زخم شرم آور بود

خواب دیدم در تو

رود از تب می سوخت

نور گیسو می بافت

باغ چه گل می دوخت

دوستم داشته باش

عطرها در راهند

دوستت دارم ها آه چه کوتاهند