خدایا وحشت تنهاییم کشت کسی با قصه من آشنا نیست
در این عالم ندارم همزبانی به صد اندوه می نالم - روا نیست
شبم طی شد کسی بر در نکوبید به بالینم چراغی کس نیفروخت
نیامد ماهتاب بر لب بام دلم از این همه بیگانگی سوخت
به روی من نمیخندد امیدم شراب زندگی در ساغرم نیست
نه شعرم می دهد تسکین به حالم که غیر از اشک غم - در دفترم نیست
بیا ای مرگ جانم بر لب آمد بیا در کلبه ام شوری برانگیز
بیا شمعی به بالینم بیفروز بیا شعری به تابوتم بیاویز
دلم در سینه کوبد سر به دیوار که این مرگ است و بر در می زند مشت
بیا ای همزبان جاودانی که امشب وحشت تنهاییم کشت.....
|
وبلاگت رو دیدم
موفق باشی
سری به وبلاگ منم بزن.
قربانت مانی
سلام عزیز بیوفا
خوبی؟؟؟؟ چرا این قدر ناراحتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟.....
عزیزم ...
شعر قشنگی بود
سلاممممممممممممممممم
عالییییییییییییییییییییییییییییییی
کم پیدایییییییییییییییییییییییییی
منم آپم سر بزن
منتظرم
سلام - خیلی زیبا بود - یک سری هم به ما بزن
دیگه داشتم ناامید میشدم.خوب شد اومدی.
سلام
مثل همیشه قشنگ بود
ای ول بابا دمت گرم مثل اینکه مارو پاک فرموش کردی دیگه
یه سری به ما بزن ما که این همه هواتون و داریم نا امیدمون نکن منتظر دیدن گل روی شما هستیم
به انید روزهای خوش بای تا های
سلامممممممممممم عزبزم
چرا داغونیییییییییییییییییییی عزیز؟
زیبایی زاییده فکری زیباست شعرت زیبا بود.موفق باشی .راستی من هم بروزم سر بزن منتظرم.
سلام - خیلی زیبا بود - یک سری هم به ما بزن.
خدایا وحشت تنهاییم کشت
کسی با قصه من آشنا نیست
در این عالم ندارم همزبانی
به صد اندوه می نالم - روا نیست
شبم طی شد کسی بر در نکوبید
به بالینم چراغی کس نیفروخت
نیامد ماهتاب بر لب بام
دلم از این همه بیگانگی سوخت
به روی من نمیخندد امیدم
شراب زندگی در ساغرم نیست
عجیبه که ما تو ادتیم اما سر نمی زنی .ظاهرا مزاحم شدیم زت زیاد
سلام
چند وقت بهم سر نزدی
قشنگ بود
سلام......فراموش شدم........فراموش........
شعر زیبایی بود. عکس هم قشنگ بود.
سلام
شرمنده چون حالش نیست همش رو نخوندم اما همونقدر که خوندم کفایت میکرد
مثل همیشه زیبا بود
خداحافش تا کی نمی دونم شاید همیشه
بای
مرسی ببخشید یه کم قرقرو!هستما!!
سلام خوبی عزیزم . شعرت زیبا بود . اپدیت کردم . بای .
سلام
ممنون که به من سر میزنی
همیشه مطالبث برام قشنگه
منتظرتم
بای
salam,,,nabinam ghamgin bashiaaaaaaaaaaaaaaaaaaa
matabe ghashangi bo0d axesh ke kheeeeeeeeeeeeeili naz bo0d
movafagh bashi
سلام .. تبریک میگم خیلی زیبا بود امید وارم که همیشه موفق باشی به منم سر بزن خوشحال میشم
سلام
امشب کل شعر رو خوندم
خیلی بده ها
اینکه زود ناامید شیم
ناامید از زندگی
شاید تعبیری که از زندگی برای خودمون کردیم درست نیست هااااااااا
چرا ما از مرگ می خوایم که بیاد و در کلبه ی تنهایی هامون شوری بر انگیزد
چرا از عشق
از محبت و از دوست داشتن نمی خوایم که شور و شعف کودکیمون رو به ما برگردونه
خیلی جالبه و البته تاسف انگیز که اکثر وبلاگی ها از درد تنهایی هاشون می نویسن و از خوشی هاشون.از لذاتشون که توی تنهاییشون میکشن حرفی نمیزنن
شراب زندگی چیه میشه برام تعبیر کنین
آیا شراب زندگی همون هدف نیست یا تعبیر من اشتباه هست
من ناامیدی رو و دل شکستگی رو تنها یک جور میتونم معنی کنم
بی هدفی
بی هدفی
ما هممون از زندگی واسه ی خودمون قفسی ساختیم از پولاد سخت که هیچ جور نمیشه ازش فرار کرد
در صورتی که اصلا هم اینطور نیست
شاید زندگی یک قفس باشه اما میله های این قفس تماما پوسیدست
چرا ما نمی خوایم یه کوچولو به خودمون فشار بیاریم و سعی کنیم این میله ها رو بشکنیم برام مبهمه
چرا ترجیح می دیم ساده ترین راه رو یعنی نشستن و منتظر موندن رو انتخاب کنیم.منتظر یه معجزه.یه تکسوار.یه قهرمان
و البت که برای بیشترمون این تکسوار مرگ هستش
مگه اون دنیا چه خبره اخه
مگه ما نیومدیم زندگی کنیم و تلاش کنیم تا اون دنیای دیگمون رو بسازیم و مگه میشه با نشستن کنج خونه و تنها موندن بین تمام تنها ها به مقصد رسید
من که فکر نمیکنم و اینکه چرا شما چنین احساسی دارین برام اصلا غیر قابل فهمه
اگه دوست داشتین لطف کنین برام توضیح بدین
یادمون باشه زندگی یعنی: یک سار پرید
موفق باشین
بای
سلام
وبلاگ قشنگی داری
شعر هم زیبا بود
به منم سر بزن
موفق و شاد باشی
سلام مهتاب جان یه چند وقت بود نبودی فکر کردم منو فراموش کردی ولی خب می بینم که ناراحتی مهتاب جان این قدر ناراحت نباش و سعی کن از پس زندگی بر بیای و تو مشکلات را مغلوب کنی نه اینکه مشکلات بر تو غالب بشن امیدوارم هر چه زودتر مشکلت حل شود موفق باشی به منم سر بزن
سلام مهتاب خانومی
بی معرفت شدی به من سر نمی زنی
هر جا هستی موفق باشی عزیزم
...همیشه فاصله ای هست.
راستش نوشتن خیلی راحت بود اگه ادم بین قلم وذهنش فاصله ای نداشت...
وشاید نوشتن به خاطر همین سخته...کسی که می نویسه فاصله بین ذهن وقلمش رو کم کرده.
حسرت شبهایی رو می خورم که سرم پر شده بود از خیال...اما کاغذی نبود....
کاشکی بتونم تمام لحظات یه غروب اذر ماه رو به یاد بیارم.
سلام
بابا چرا آپ نمیکنین اخه
اااااااااااا
من اگه اینجاها نیام و نوشته ها و شعرهای شما عزیزان رو نخونم که دیوونه میشم
بابا زود زود آپ کنین
بای
سلام مهتاب جون
وبلاگ زیبا وجالبی داری اگر دوست داشتی سری هم به من بزن.شاید خوشت بیاد.
سلام ممنون که سرزدی.
خوشحالم که دوباره دیدمت
شهادت امیررو به شما و بقیه دوستان تسلیت می گم التماس دعا
سلام....مدتی نبودم..اما الان اومدم و به روزم سری بزن خوشحال می شم
یارمن همسفر گرفت وعشق من برباد رفت
یاد من از یاد برد و با رقیبم شاد رفت
آن همه عشق وامید وعهدها بر باد رفت
آن همه سوز و گداز و اشکها از یاد رفت
.............
آن که عشقش در ازل با هستیم پیوند یافت
آن که مهرش تا ابد در جان من افتاد رفت
گفتمش پس عشق من ؟ با خنده گفت : ای وای مرد ! ه
گفتمش پس یار من؟ با عشوه گفت : ای داد رفت......؟
سلام
این جوری که فکر می کنی اصلا نیست
هیچ عشقی وجود نداره