((   دوستت دارم ها آه چقدر کوتاهند))

 
دوستم داشته باش

بادها دلتنگند

دستها بیهوده

چشمها بی رنگند

دوستم داشته باش

شهر ها می لرزند

برگها می سوزند

یادها می گندند

باز شو تا پرواز

سبز باش از آواز

آشتی کن با رنگ

عشقبازی با ساز

دوستم داشته باش

سیبها خشکیده

یاسها پوسیده

شیر هم ترسیده

دوستم داشته باش

عطرها در راهند

دوستت دارم ها آه چه کوتاهند

دوستت خواهم داشت

بیشتر از باران

گرمتر از لبخند

داغ تر چون تابستان

دوستت خواهم داشت

شادتر خواهم شد

ناب تر روشن تر

بارور خواهم شد

دوستم داشته باش

برگ را باور کن

آفتابی تر شو

باغ را از بر کن

دوستم داشته باش

عطرها در راهند

دوستت دارم ها آه چه کوتاهند

خواب دیدم در خواب

آب آبی تر بود

روز پر سوز نبود

زخم شرم آور بود

خواب دیدم در تو

رود از تب می سوخت

نور گیسو می بافت

باغ چه گل می دوخت

دوستم داشته باش

عطرها در راهند

دوستت دارم ها آه چه کوتاهند


 نمی گویم دستهایت را در جیب هایت پنهان کن
 نمی گویم دستهایت را پشت تنت قایم کن.
 می گویم دستهایت را به سوی او دراز مکن.
 می گویم دستهایت را به سوی کسی دراز مکن.
 دستهای آدمها این روزها کلید قلبشان نیست.
 یا اگر هم هست دیگر قفلها گشودنی نیستند.
                                      همین